«اعتمادآنلاین» گزارش میدهد:
طلاق؛ خواسته زنی که هرگز شوهرش را دوست نداشت
ماریا بعد از سالها زندگی مشترک با همسرش قصد جدایی دارد. او که حالا زنی میانسال است، برای اعتمادآنلاین از دلایل جدایی میگوید.

ماریا بعد از سالها زندگی مشترک با همسرش قصد جدایی دارد. او که حالا زنی میانسال است، برای اعتمادآنلاین از دلایل جدایی میگوید.
*چه مدتی است که با همسرت زندگی میکنی؟
من و همسرم سالهای زیادی زن و شوهر بودیم اما در واقع زندگی مشترک نداشتیم.
*پس چرا کنار هم بودید؟
به خاطر بچهها، ما دو بچه داشتیم. اینکه بچهها آسیب نبینند باعث شد من همیشه با همسرم بمانم.
*چرا با هم مشکل داشتید؟
همسرم مرد خوبی بود اما من هیچوقت نتوانستم به او علاقهمند شوم.
*چرا ازدواج کردی؟
اجبار بود. وقتی بچه بودم پدرم فوت کرد و مادرم که زن جوانی بود با مرد دیگری ازدواج کرد. از آن مرد سه بچه داشت. البته آن مرد با من هم خوشرفتاری میکرد اما هیچوقت مثل پدرم نشد. خانه مادرم آنقدر به من سخت گرفت که تصمیم گرفتم ازدواج کنم. اولین خواستگارم سعید بود. من هم قبول کردم و ازدواج کردم.
*سعی کردی با او رابطه خوبی داشته باشی؟
خیلی سعی کردم اما هیچوقت سعید را دوست نداشتم. این موضوع را سعید هم میدانست.
*شوهرت برای ساختن زندگی مشترک تلاشی نکرد؟
میگفت من را دوست دارد و تا زمانی که بخواهم با من میماند. او فکر میکرد مرور زمان باعث میشود که من بتوانم عاشقش شوم اما نشد.
*بچههایت این موضوع را میدانستند؟
بچهها تا زمانی که ازدواج نکرده بودند از این موضوع خبر نداشتند. بعد از ازدواج وقتی گفتم که دیگر نمیخواهم با پدرشان زندگی کنم، جریان را گفتم.
*نظرشان چه بود؟
مسلماً خیلی ناراحت شدند اما میخواهم بقیه عمرم را برای خودم زندگی کنم.
*پشتوانهای داری؟
سعید نصف خانه را به نام من کرده است. آن را به خودش میدهم، پولش را میگیرم و جایی را اجاره میکنم.
*مادرت خبر دارد؟
مادرم فوت کرده است.
*پس تنهایی.
من با خواهر و برادرانم رابطه خوبی دارم. هرچند با پدرشان خیلی خوب نبودم.
*ارثیهای برایت مانده است؟
از پدر خودم یک زمین برایم مانده. آن را نفروختهام. شاید هم رفتم شهرستان و در آنجا خانهای ساختم و زندگی کردم.
دیدگاه تان را بنویسید